آینه خنده هایم را از یاد برده
عقربه ها لج کرده اند با من
هنوز هم نشسته ام و
ثانیه ها را یکی پس از دیگری
می شمارم
چشم هارا بسته اند
حال زار مرا نمی بینند
نمی گذرند
هیچ کدام خیال سبقت ندارند گویی از کار افتاده اند
صدای تیک تیکشان
در خیال خام من
همچون خنده ای ست
بر تنهایی هایم
چرا هیچکس و هیچ چیز نمی فهمد که..
در این روزهای تنهایی
چه بر من می گذرد؟
shamim
نظرات شما عزیزان:
یک عاشق ایرانی 
ساعت23:52---7 تير 1390
من میفهمم
|